میهمانی هر شب دوست یک مرد در خانه وی پایان خوشی نداشت و همسر وی را به دنیای خیانت کشید.
عروس جوان می گوید شوهرش به دوستش اعتماد زیادی داشت غافل از اینکه با ورود او به خانه مان من هرروز از شوهرم دور شده و با دوستش رابطه برقرار می کنم. زهرا ۲۳ ساله به پلیس گفت: ۱۷ ساله بودم که با علی ازدواج کردم ما همدیگر را دوست داشتیم اما میهمانی های دوست دوران مجردی اش که تقریبا هر شب بود من را از مسیر زندگی جدا کرد کمال با ابراز علاقه اش به من وادارم کرد تا با او ارتباط برقرار کنم و همین باعث شد من با تصور اینکه با کمال می توانم زندگی عاشقانه تری داشته باشم و در رفاه بیشتری باشم از شوهرم طلاق گرفتم.
او افزود: کمال که همیشه مشکلات مالی ما را حل می کرد میگفت این زندگی در شأن تو نیست و من همه امکانات رفاهی و مالی را برایت فراهم میکنم. خانواده من هم وقتی در جریان این موضوع قرار گرفتند نه تنها سرزنشم کردند بلکه دیگر مرا به خانه پدرم راه ندادند. با این وجود گوشم بدهکار این حرفها نبود و تنها به ازدواج با کمال میاندیشیدم.
رابطه پنهانی من و کمال هر روز بیشتر میشد و من با این کارها در نزد خانواده و بستگانم منفورتر میشدم ولی با گذشت ۲ سال از این ماجرا کمال با من ازدواج نکرد و به دنبال زندگی خودش رفت.
این در حالی است که علی هم مدتی قبل با دختر دیگری ازدواج کرد و من به زنی سرگردان تبدیل شده ام حالا دست به دامان قانون شده ام تا کمال تاوان فریب من را بدهد.بنابه این گزارش،با دستور قضایی کمال تحت تحقیق قرار گرفت و ادعا کرد با جدایی مرضیه از داماد از سر دلسوزی و بخاطر نان و نمکی که در خانه آنها خورده بود این زن را صیغه کرده و قرار نبود با او ازدواج کند.
رکنا
مغز نخودی
طرف قیافه اش خیلی هم خوشگله ولی اندازه یک ... فهم و شعور نداره
راحت هم فریب میخوره و مورد سو استفاده قرار میگیره و شیرازه یک خانواده را از هم متلاشی کرده و چند تا بچه را هم برای یک عمر بدبخت میکنه
زن و مرد هم نداره ...
و همه انتخابها رو بیخیال میشه تا به طبقه آخر میرسه و .....
این خانوم نباید امیدشو از دست بده ... درس بزرگی گرفتید ...ولی خودتون رو اصلا نبازید ...اگر شهرتون بزرگه برید یک گوشه دیگر و اگر کوچکه برید یک شهر دیگر ، توبه کنید و از خداوند کمک بخواهید و زندگی کنید و انشالله همسری خداوند نصیبتان فرماید انشالله